متن آهنگ
– دیالوگ –
گفت ادم ی بار به دنیا میاد ی بار میمیره
گفتم نه اون وسطاشم چند هزار باری میمیره
که یه جاهایی حالیش نی
یه جاهام حالیشه ولی کاری نمیتونه کنه
– سورنا –
جهان کوچیک و فانیه ننه
دست هات زندانیه ننه
دیوونه یِ این خرده نفسی ها
جانم اینجا جانیه ننه
توو غروب کبود جوونه ها
کدوم مرگو بدم به ثانیه ننه
توو فرسایش خِفَت سن
هوایِ گَردی توو نفرت شن
جهان غمین و خالیه ننه
زمینه بیماریه ننه
چشماتو بازِ رفتن بذار
جهان نگهبانیه ننه
زبونی که نگه قربان همون
سریه که قربانیه ننه
نبودم دنبالِ مصلحتم
من صدای اسلحتم ننه
جهان روزی بی کسیه
یه زخم بازِ بی بخیه
دلت گرمِ نونِ توو سفرت
جهان چه دندونه ننه
که وقتی سر میکِشی بهش
سمباده یِ زر میکشی بهش
حالا جر بده که ، کلِ جهان نونه ننه
– شایع –
یه وقتا با همه اوکیی جز خودت
نمیفهمی چطوری صبح شده
انگار هیچ اپشنی نیست حالتو خوب کنه
انگار خدا این دفعه نمیرسه خوب موقع
به هیچ کاری نمیکشه حوصله ات
سینک خونه میشه پر ظرف
جواب همه کجایی ها میشه خونم
اوضاع طوریه نداری حال خودت
اصلا نه اونقدر خسته ای ببری نه
اونقدر انگیزه برای ادامه هر روز
میگی یه روز خوب یه روز دیگس
در میری از هرجا سر صدائه
مثل یه نمودار خطیه رویه ات
دورتو نگاه میبینی هر کی یه وری رفت
هر کدوم از رفیقات یه حرکتی زد
اما تو هنوز ول معطلی
از نگاهای معنی دار بریدی
هرکی هرچی میگه هرچی تو میگی
اصلا که چشت بست رو مود اینطوری نی
کار شمام به ماهم میوفته طوری نی
تا اینجاش رفت خب باقیشم میره
ما که سِر شدیم بعد از این حالا هرچیه
تا الان که هرجا را داره رفتیمش
ولی خب یه موقع هایی مخه درگیره
حال هیچی نی
– مسلک –
حس میکنم خالی ام با اینکه همه چی هست
واسم مهم نی آدما چی ازم ببینن
اگه راستشو بخوای به هیچی نه نمیگم
دیرتر از همه میام ، زودتر از همه میرم
هعی…حوصلم کمه ، جنبم پایین
حال رفیقامم میگیرم هر از چندگاهی
همه خوب میدونن توم چه خبره
میدونن حق بام نی ولی میگن حق داری
یه دم خجالتی ام یه دم رک میشم
به خودم الکی هر شب قول میدم
روم بی اثره هر قرصی هست
از دو قطبی رد شدم، صد قطبی ام
میرم، میشم از همه دور تا میتونم
میخوام فقط خودمو یه جور خالی کنم
هرجا مطمئنم تنها ام اونجا میمونم نه
با الکلا خوبم نه با جوینتا میزونم
تا یادمه حالمون اینه
عمره خوشیام کوتاس عین بخاره رو شیشه
بعضی وقتا واسه آرزو دیره
تا حالا شده بگایی روتینت؟
اگه دیدی یه روز غیبم زده
نگی این آدم ول معطله
راستش خیلی کارا به فکرم زده
ولی بهتر از همه دل کندنه
– خلوت –
ورقه روبه رومه یه بهمن رو لبمه
بگم از کینه های دفتر تو سرمه
وقت هست که داد بزنم حرفهای دلو
ولی حیف جا نمیشه حرفم تو کلمه
بگم از جوونی که دقایقو بیهوده باخته
شرایطی که ازم یه دیوونه ساخته
توی هر راهی میخوری به درای قفل
رفیقت میندازه تو جواب مرامت تف
بگم از اینکه زندگی با ما درافتاد
یه نمه فشار آورد و پاها ورافتاد
روزگاری که من انگار کشتم پدرش
اتاقی که فقط میمونه جای مشتم به درش
شبها سخته تو تنهایی نترسه آدم
آها این یکی هم بگم تا نرفته یادم
از بغضی که انگاری وصل گلومه
داره میگه امیر داداش خنده حرومه
– ناجی –
تاریکی نداره ترس
مثل یه بیگناهم که گم شدن مدارکم
به اون عادتا قدیمی شده علافه کم
این حال تکراری حتی خودمم کلافه کرد
چه برسه تو
تویی که فشارو ندیدی
صورتمو دیدی ته چشامو ندیدی
تو قلمام اظطرابو ندیدی
تو هم مثل من تو هیکشی اعتمادو ندیدی
هنو ناجی یعنی چراغه چشام
که تنها راه میره تنهاترین ستاره شب
هرچی ندیدی رو میبینی دیگ
چون اومدم …
کافیم بشم چراغ یه شهر
واسه زندگی قبلیم بهترین ادامه بشم
یا ع تو دلش سلاح بکشم
بسوزم جهان تو مذابم یه جا بشه غرق